گریستم! نیامدی.....

گریستم! نیامدی
 
دعا کردم!نیامدی
 
همه شب وهمه روزبه تو اندیشیدم باز هم نیامدی
 
تو نیامدی و من بی تو سفر کردم
 
اما به کجا!!!!!!!!!!؟؟؟
 
به سرزمینی که گر چه تو نیستی اما خیال تو در آسمانش پر میزند
 
به آنجا که غروبش بوی رفتن تو و طلوعش رنگ بی باز گشتی توست
 
سرزمینی که همه جایش بوی غم دارد
 
اما عزیز دل می دانی که غم تو نیز آوای زیبای زندگی من است.
 
آری من بی تو و در انتظار باز گشت محال تو به زندگی در این دنیا عادت
 
کردم.
 
وتو چه خوب مفهوم عادت را می دانی
 
چون به یاد دارم روزی را که به من گفتی:به من عادت نکن
 
شاید آن روز باید به معنای این واژه پی می رسیدم که تو مسافری
 
واز شهر دل من کوچ خواهی کرد
 
تا همان ابدیتی که من در انتظارش نشسته ام
 
و تو چه زیبا معنای انتظار را می دانی!
 
چرا باز روزی را به خاطر دارم که گفتی:
 
هرگز منتظر کسی نمان
 
و معنای این واژه همان سفر بی بازگشت تو بود.
 
اما من از هر آنچه که خواستی به من بیاموزی تنها عادت و انتظار را
 
آموختم.اما میدانی پشیمان نیستم.چون آنچه در مکتب تو آموختم مرا
 
ماندنی کرد.
 
مانده ام تا همیشه منتظر تو بمانم..............
نظرات 1 + ارسال نظر
صدف چهارشنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 06:47 ب.ظ

salam
khobid?vagheaan ziba bood dige nemidonam chi begam..................................................................faghat in ke montazerim ta aabad.....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد