رسوا....

دیدی که رسوا شد دلم

 

غرق تمنا شد دلم

دیدی که من بااین دل بی ارزو عاشق شدم

با آن همه آزادگی ٬ بر زلف او عاشق شدم

ای وای اگر صیاد من

غافل شود از یاد من

قدرم نداند

فریاد اگر از کوی خود

واز رشته ی گیسوی خود

بازم رهاند

دیدی که رسوا شد دلم

 

غرق تمنا شد دلم

در پیش بی دردان چرا؟فریاد بی حاصل کنم

گر شکوه ای دارم ز دل با یار صاحب دل کنم

وای به دردی که درمان ندارد

فتادن به راهی که پایان ندارد

از گل شنیدم بوی او٬ مستانه رفتم سوی او

تا چون غبار کوی او٬ در کوی جان منزل کنم

وای به دردی که درمان ندارد

فتادن به راهی که پایان ندارد

دیدی که رسوا شد دلم

 

غرق تمنا شد دلم

دیدی که در گرداب غم ٬ از فتنه ی گردون رهی

افتادمو سرگشته چون امواج دریا شد دلم

دیدی که رسوا شد دلم

 

غرق تمنا شد دلم

                                                                       ((رهی معیری))

نظرات 1 + ارسال نظر
شیدا.ن جمعه 10 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 02:51 ب.ظ http://www.sheyda.blogfa.com

بچه ها کارتون حرف نداره عالیههههههههههههههههههههههههههههههه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد