شب و تو و....

 

شب که آرام تر از پلک تو را می بندم

تا تو هستی و غزل هست دلم تنها نیست

محرمی چون تو هنوزم به چنین دنیا نیست

از تو تا ما سخن عشق همان است که رفت

که درین وصف زبان دگری گویا نیست

بعد تو قول و غزلهاست جهان را اما

غزل توست که در قولی از آن اما نیست

تو چه رازی که به هر شیوه تو را می جویم

تازه می یابم و باز از تو اثری پیدا نیست

شب که آرام تر از پلک تو را می بندم

با دلم طاقت دیدار تو تا فردا نیست

این که پیوست به هر رود که دریا باشد

از تو گر موج نگیرد به خدا دریا نیست

من نه آنم که به توصیف خطا بنشینم

این تو هستی که سزاوار تو با اینها نیست

 



بی مخاطب خاص

نظرات 2 + ارسال نظر
صبا سه‌شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 02:44 ب.ظ http://kouli.blogsky.com

چه ناز !

مصطفی چهارشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 03:21 ب.ظ http://haker.blogsky.com

سلام
این اثر عشقولانه کی بود
خوب بود موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد