ماجرای زندگی...

  

بی حرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست

باور کنید که پاسخ آینه سنگ نیست

سوگند می خورم به مرام پرندگان

در عرف ما سزای پریدن تفنگ نیست

با برگ گل نوشته به دیوار باغ ما

وقتی بیا که حوصله غنچه تنگ نیست

در کارگاه رنگرزان دیار ما

رنگی برای پوشش آثار ننگ نیست

از بردگی مقام بلالی گرفته اند

در مکتبی که عزت انسان به رنگ نیست

بهار می گذرد با شتاب عمر

فکری کنید که فرصت پلکی درنگ نیست

وقتی که عاشقانه بنوشی پیاله را

فرقی میان طعم شراب و شرنگ نیست

تنها یکی به قله تاریخ میرسد

هر مرد پا شکسته که تیمور لنگ نیست

زندگی یک آرزوی دور نیست

زندگی یک جستجوی کور نیست

زیستن در پیله پروانه چیست ؟

زندگی کن ، زندگی افسانه نیست

گوش کن ، دریا صدایت می زند

هرچه ناپیدا صدایت میزند

جنگل خاموش ، میداند تو را

با صدایی سبز ، می خواند تو را

زیر باران ، آتشی در جان توست

قمری تنها ، پی دستان توست

پیله ی پروانه از دنیا جداست

زندگی یک مقصد بی انتهاست

هیچ جایی انتهای راه نیست

این تمامش ماجرای زندگیست

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد