هو الباقی...



آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست 

حق با سکوت بود ، صدا در گلو شکست

دیگر دلم هوای سرودن نمی کند

تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست

سربسته ماند بغض گره خورده در دلم 

آن گریه های عقده گشا در گلو شکست

ای داد، کس به داغ دل باغ دل نداد 

ای وای ، های های عزا در گلو شکست

آن روزهای خوب که دیدیم ، خواب بود

خوابم پرید و خاطره ها در گلو شکست
"
بادا " مباد گشت و " مبادا " به باد رفت 

" آیا " ز یاد رفت و " چرا " در گلو شکست

فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند 

نفرین و آفرین و دعا در گلو شکست 

تا آمدم که با تو خداحافظی کنم 

بغضم امان نداد و خدا .... در گلو شکست

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد