از تو گریزم نیست
چرا که ریسمانی که از قلبت
بر پای من گره خورده است
بی آنکه بندی باشد
پلیست
که از پرتگاهم
بر آستانت گذر گاهیست
ای صداقت آبی
در این وانفسای تنهایی من
به فریاد
و بی پروا
در پروازی خوش
به تناسخی دیگر
راوی رازهای سر به مهرم باش
و پروا مکن
که این حدیث
همواره مکرر است...