عیدی که گذشت...


   ۱)

اصلا هفت سینی نبود

که تو باشی و

سبزه باشد و عید

فقط یکبار دیگر

موی نبافته ات را نشانم بده

قول میدهم

به بهار نگویم تو زودتر رسیده ای............. 

 

۲)

 

لبان تو خنده را بغض کرده بود

اتاق پنجره اش را

 و صورتم که شیطنتی عاشقانه بود

بعد یک جرقه

رعد و برق

 تو باریدی

خدا بارید

و اتاق که از خنده های تو خیس میشد.

 ولی حالا

 اتاق جای خالی تورا بغض میکند

من پنجره را که با خود برده ای......

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد