و تو نیستی...


راه میروم / تو نیستی

قدم میزنم / تو نیستی

نمناکی بوسه هایت را

به رخ ابرها میکشم

نیمکت قرارمان را یکی یکی٬

 جستجو میکنم/ اما تو نیستی

پیاده روها را شکل دیروز

باران را

شکل قدم زدنهای بدون چترمان

ترسیم میکنم/ اما تو نیستی

 گاهی خیال میبافم

که با پرتقالهای نوبر پاییز رسیده ای

من بنفشه های روی دامنت را می چینم ...

اماتو نیستی!!

فکر که میکنم

تو دیریست رفته ای...

                              

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد