دیگر باد از سرم گذشته
حرف های خاکی تو
در من.
در تمام کوچه های بی سایه
رد پاها را مچاله می کنی
در دوردست
باد ، سکوت این فصل را
به انگشتانت می دوزد
لباسهایت را بتکان
مرا، حرفهایم را
سطرهایت را بر هم نزن
اثری نیست
این فصل تو را همیشه گم می کند ...