بیتو ندیدهام گل سرخ بهار را
هم سبزهها و منظره ی جویبار را
هر صبح در مقابل سجّاده مینهم
محراب ابروان قشنگ نگار را
با آرزوی لحظه ی دیدار، میخورم
شلاّق رفتو آمد لیل و نهار را
بر من بریز ای گل رنگینکمان مهر
یک قطره از طبیعت سبز بهار را
تأخیر وعدههای تو لبریز کردهاست
پیمانههای صبر و دل بردبار را