ای اشک...


حالم  گرفته  مثل همین  روزگار   تار

حالم به مثل خود و غم و این شکسته تار

در وحشتی سترگم و در حسرتی عظیم

 بودن  میانه ی دل و رفتن  از  این  گـــذار

آئینه ها  شکسته و  مهتاب  بی  رمق

پروانه  بی  شقایق   و  دلدار   بی   نگــار

عمری غزل نخوانده و مجنون تر از همه

بغضی حزین نشسته بر این نای بی حصار

آه ای  شروع ممتد  خلقت  میان  پلک

 پروازهای   گمشده   د ر  آسمان   یـــــار

عمری است در نبودنت طرفی نبسته ایم

بهر "هما" نظر کن و منت  ز  دیــده دار...




چهارشنبه - چهارم اسفند ماه هشتادو نه


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد